گمشده زمانه خویش
تاریخ انتشار: ۸ شهریور ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۵۷۸۳۴۶
نشان دادن دوگانگیهایی که هلال با بازی سعید شریف درگیر آن میشود، جذابیتهای این اثر نمایشی را برای مخاطبان تلویزیون دوچندان میکند. شریف که متولد دهه۶۰ است، اولین کار جدی خود را در تلویزیون به نمایش گذاشته است. او در این مجموعه، دوراهیهای هلال را با یک بازی منحصربهفرد به تصویر کشیده.
هلال هم میکوشد به اصول علویان پایبند باشد و بارها اعتراف میکند دل در گرو علی(ع) دارد و هم برای ازدواج با نائله که دختری از خاندان عثمانیان است، ناچار میشود از اصول خود کنار بیاید و سب علی کند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
سعید شریف با وجود اینکه اولین نقشآفرینی جدی خود را مقابل دوربین برده، توانسته توجه مخاطبان بسیاری را به سمت تیپ خاص بازیگری خود جلب کرده و یک جوان شیعی را مقابل چشم بینندگان قرار دهد. او در گفتوگوی خود با جامجم از پیچیدگیهای بازی در نقش هلال و نقشآفرینی در اولین اثر جدی تلویزیونی خود میگوید که نقش اول آن را ایفا میکند.
در شخصیتی که از هلال میبینیم برخلاف بسیاری از شخصیتهای سریالهای تلویزیونی عشق کوفی، تردید دارد. حتی این تردید او را به مخاطب نزدیکتر میکند. شاید در جاهایی مخاطب سامیه را درک نکند که کاملا سمت حق ایستاده یا نتواند با خانواده عثمانیان ارتباط برقرار کند اما هلال شخصیتی آشناتر است. تعریف این شخصیت از اول برای خودتان چه بود و چطور با کارگردان به این نتیجه رسیدید که بخواهید با چنین ابعادی هلال را نشان دهید که هم شخصیت مثبتی باشد و هم در جاهایی کارهایی انجام دهد که همه با او مخالفت میکنند؟
به نظرم هلال گم شده است، یعنی بین عالمی از عقاید سیاسی که آن موقع جریان داشته، هلال نمیداند کجا باید برود و از هر طرف چیزهایی میبیند. از ابتدای قصه هم مشخص است هلال رفته برای نگهبانی از کاروانهایی که از شهر بیرون میروند؛ یعنی خود را از شهر و موقعیت سیاسی دور میکند و سعی دارد بیشتر در تنهایی باشد. هلال یک دیالوگ خیلی خوب دارد که آن را خیلی دوست دارم و این است: « میان من و مولایم نسبتی است چنان که میان عبد و پروردگار». همچنین در بخشهایی از دیالوگهایم با اجازه اساتید یک بداهه پردازی کرده بودم. مثل بیان لاحول ولا قوة الا بالله در سکانسی که تیر را رها میکند. این عبارت کلیدواژه زندگیام است و تصور کردم برای هلال هم همینطور است. اگر یک نفر از هلال کمک بخواهد وارد عمل میشود و نمیتواند خود را کنار بکشد، حتی اگر در سختترین شرایط زندگیاش باشد.
یعنی باور دارید هلال راه حق را در همین کمک کردن میبیند؟
به نظرم هلال سعی میکند به سمت چیزی که فکر میکند، درستتر است برود و نمیشود گفت راه حق را میبیند. کسی که راه حق را میبیند، مسلما امام آن زمان است و جایگاه خیلی بالاتری دارد. هلال گم شده و فقط میکوشد که اگر از او دعوتی میشود، نه نگوید و فکر میکند اگر میتواند مردانگی یا کمکی به هر کسی کند، حتما این کار را انجام بدهد. هلال خیلی به خودم نزدیک است.
رابطه میان هلال و مادرش هم برای مخاطبان جالب است، چراکه بیننده انتظار دارد پسر سامیه شبیه خودش یا همسرش باشد که این اتفاق نیفتاده و قصه به این صورت است که هلال با اینکه میکوشد احترام مادر را حفظ کند، ولی معمولا با چالش همراه است و از سوی دیگر کارهایی انجام میدهد که چالش ایجاد میشود و مادرش در ظاهر با تندی با پسرش برخورد میکند. در شکلگیری این ارتباط چقدر دوستان کمک میکردند و تا چه میزان با لعیا زنگنه به این نتیجه رسیدید که این سبک اجرا را داشته باشید؟
اجرا که خارج از متن نیست و تمام چیزی است که قبلا دربارهاش فکر شده و رابطهها در بستر خانواده بنا شده است. طبیعی است که فشار بیش از حد میتواند آدم را پس بزند و چه بسا هلال هم این طور است، حتی زمانی که در شهر نیست به خاطر فشارها و شاید عقایدی است که سامیه زیاد از حد به او تحمیل میکند. هر وقت این دو را میبینیم یا با هم قهرند یا هلال در حال توجیه کارهایش است یا سامیه در حال مواخذه کردن او یا هلال ترجیح میدهد کارهایی را که میکند، نگوید و بگذارد تا به وقتش متوجه شود. در مجموع ارتباط میان هلال و مادرش خارج از متن نبوده و سعی کردیم متن را بهدرستی اجرا کنیم، چون درست هم نوشته شده بود.
البته وقتی هنرمند وارد صحنه میشود با ایدههای خودش میآید و با نویسنده و کارگردان صحبت میکند پس هنگام اجرا لحظاتی پیش میآید که خارج از متن باشد. آیا درباره این لحظات با کارگردان صحبت کردید که بهتر است برخی ویژگیهای شخصیتی هلال در بخشهایی از سریال پررنگ شود تا مخاطب ارتباط بیشتری برقرار کند؟
در وهله اول برای خودم سؤال ایجاد میشد و آن را با آقایان آخوندپور (کارگردان) و کاظمی (نویسنده) در میان میگذاشتم؛ برای این که اول خودم باید با شخصیت ارتباط برقرار کنم و بعد مخاطب. بنابراین از اول سعی کردم هلال را کمی کمحرفتر کنم. یکی از چالشهایم این بود که کمی دیالوگها برای هلال کمتر یا کوتاهتر شود. به نظرم گاهی اضافهگویی زیاد از حد تاثیری نمیگذارد و نیازی به پرگویی نیست.قبل از هر سکانس دورخوانی و تمرین داشتیم و با صلاحدید آقای آخوندپور این اتفاق برایمان میافتاد؛ یعنی بعضی دیالوگها را جوری تغییر میدادیم که در دهانمان بچرخد. خانم زنگنه هم به همین شکل بود و دیالوگها به طریقی میگرفتیم که در بیانمان روانتر باشد. با این تغییرات، دیالوگها به نوعی امروزیتر و جنس ارتباط این دو شیرینتر میشد تا به دل بنشیند. فکر نمیکنم در هیچ خانهای، فضا همیشه گل و بلبل باشد. آدم با نزدیکترین کسانی که زندگی میکند بیشترین چالش را دارد. در ضمن اضافه میکنم که منظورم از بداههپردازی شکل مرسوم آن نیست. در دورخوانی مواردی را که به ذهنم میرسید با کارگردان در میان میگذاشتم. مثل همان دیالوگ «لا حول ولا قوة الا با...» که در صحنه گفتم. در آن صحنه دیالوگی وجود نداشت. با خودم گفتم چون هلال در این صحنه در نقش محافظ است و یک تیر دارد و شخصی که باید از او محافظت کند دارد کشته میشود، پس چنین جملهای از زبان هلال گفته شود. آقای آخوندپور تایید کرد. در بقیه جاها بداههپردازی آنچنانی نمیکردیم و سعی میکردیم دیالوگها را که خیلی خوب و تاریخی نوشته شده بود بشکنیم و قدری نرمتر کنیم تا بتوانیم میان خودمان ارتباطی راحتتر به وجود بیاوریم. اگر خیلی درگیر این باشیم که چه فعلی را به کار ببریم و بخواهیم کلمات را خیلی درست ادا کنیم برای مخاطبان سنگین میشود؛ همچنین بازیگر درگیر دیالوگ میشود و ارتباط بین بازیگران شکل نمیگیرد. هر کدام در مغزشان دنیای جداگانه خود را میسازند و این ارتباط شکل نخواهد گرفت.
قبل از شروع تولید سریال عشق کوفی، زمانی که فیلمنامه را خواندید فکر میکردید با آقای آخوندپور تا این حد تعامل داشته باشید؟ چون در برخی از کارها میبینیم تعامل با کارگردان چندان شکل نمیگیرد. در کل با چه ذهنیتی وارد کار شدید، با توجه به این که فضای کار خیلی متفاوت از کارهای قبلی تان در تئاتر یا تلویزیون است؟
همیشه این تعامل را با کارگردان داشتم و در سریال عشق کوفی بیشتر بود، چون اولین بار است که به من اعتماد کردند و نقش یک را به من سپردند. وقتی بازیگر مطالعه دقیقی روی فیلمنامه داشته باشد و کاراکتر را برای خودش هضم کند چنین میشود. در غیر این صورت بازیگر فقط سر لوکیشن میآید، دیالوگ را حفظ میکند و اگر بخواهد بداههای اضافه کند یا دیالوگ را تغییر دهد صرف راحت کردن خودش است که میخواهد رد شود و برود و ارزش هنری کار خیلی برایش مهم نیست. شاید در اینجا کارگردان با بازیگر به چالش بخورد. اگر نقش برای بازیگر مهم باشد و حسابی آن را بررسی کرده باشد، پیشنهادهایش حداقل میتواند کارگردان و نویسنده را به فکر وادار کند؛ چون وقتی نویسنده فیلمنامه را مینویسد مثلا روی ۱۲شخصیت اصلی شخصیتپردازی میکند اما تمرکز بازیگر روی نقش خود است.فیلمنامه عشق کوفی یکی از بهترین فیلمنامههایی است که خواندم؛ یعنی کمترین میزان جستوجو برای پیدا کردن کاراکتر را نیاز داشتیم. همانطور که گفتم وقتی نویسنده شخصیتپردازی میکند باید برای چند شخصیت جزئیات بنویسد، شخصیتپردازی کند، خانوادهاش را بسازد و چند مورد دیگر؛ ولی من به عنوان بازیگر فقط روی شخصیت هلال سوار میشوم و به آن فکر میکنم که در اینجا چه کار میکند و آیا تنهایی دارد و... بنابراین به طرح فکر میکنم و عمیقتر نگاهش میکنم. کلیدهایی که نویسنده و کارگردان به دستم میدهند مرا به نقش نزدیکتر میکند و میتوانم درهای بسته ذهنی هلال را بیشتر باز کنم. اما در همان لحظه نویسنده و کارگردان هر قدر هم تجربه داشته باشند باز هم باید روی هزار میزانسن، بازی گرفتن از بازیگر و... فکر کنند و نمیتوانند فقط تمرکزشان را روی یک نقش بگذارند؛ کما این که در فیلمهای دیگر وقتی این اتفاق فقط برای یک شخصیت میافتد میبینیم که شخصیتها تخت شدند. در مجموع اگر بخواهیم نگاهی به سریال عشق کوفی داشته باشیم باید بگویم ما در این سریال شخصیت تخت نداریم. این تفاوتها بامزه است. ما یک گروه بودیم که کاری بیحاشیه داشتیم و یکدل و یکدست جلو رفت، رأس هرم آقایان سعید سعدی تهیهکننده و حسن آخوندپور کارگردان بودند و دیگر عوامل هم زحمت کشیدند. خوشحالم که در این پروژه به جوانان اعتماد و کار به آنها سپرده شد. همانطور که میدانید نویسندگان سریال جوان هستند یا آقای آخوندپور پیش از این کار تاریخی نکرده بود.
درباره کم حرف زدن هلال صحبت شد که به مرموز بودن شخصیت، جلوهگری تردیدهایش و درونگرا بودنش کمک میکند. اما طرف دیگر مخاطب در جاهایی دوست داشت بیشتر بفهمد این شخصیت به عنوان نقش اول دقیقا میخواهد چه کار کند؟ به همین دلیل مخاطبان در بخشهایی از تصمیمات هلال غافلگیر میشوند. نگاهتان به این کمحرفی به دلیل ایجاد تردید بود و موافقید که در جاهایی مخاطب ممکن است با این میزان از مرموز بودن ارتباط برقرار نکند؟
ما در دورهای زندگی میکنیم که همه چیز سهلالوصول شده و زود به نتیجه میرسیم؛ یعنی در هر کاری با اینترنت و... به سرعت آن را به دست میآورید. به همین دلیل ممکن است مخاطب بخواهد خیلی سریع بفهمد که آخر ماجرا چیست. قسمت اول که پخش شد بسیاری در صفحات مجازی نوشتند اینها که قرار است با هم ازدواج کنند؛ یعنی تا جلوترها را میبینند و این از ذهن جستوجوگرشان میآید اما با توجه به این نوع شخصیتپردازی نمیتوان پیچوخمها را تشخیص داد. هلال، آدمی است که میخواهد اگر حرفی میزند به آن عمل کند. چون تردید دارد و مطمئن نیست، به دنبال نشانهای میگردد. چیزی هم نمیگوید. با حرفنزدن تردید درون این شخصیت، تصویری شده که به نظرم از نظر نمایشی درست و بجاست. سریالهایی که در تلویزیون، پلتفرمها و سینما میبینید، اکثرا دیالوگمحور شدند که به نظرم اشتباه است. نباید کلا تصویرپردازی را از ذهن مخاطب حذف کنیم و بیشتر بخواهیم با دیالوگ به او خوراک دهیم. داستان برای تصویر اینطوری پیش نخواهد رفت. اگر رادیو باشد، میشود که به نظرم در رادیو هم یک نفر باید توضیح صحنه بخواند که اینجا کجاست و موارد دیگر.
اما شخصیتهایی که دور هلال هستند زیاد صحبت میکنند؛ یعنی اهل بیانیهدادن هستند. مثل مادر هلال یا نائله که تندتر و آتشیتر هستند و در طول کار زیاد صحبت میکنند.
اتفاقا همین باعث شده است هلال سکوت کند و شخصیتی متمایز باشد.
هلال صحنههای تیراندازی، اسبسواری و تعقیب و گریز دارد. برای مخاطبان این سؤال پیشآمده که آیا سعید شریف این صحنهها را با تمرین اجرا کرده یا اینکه از بدلکار کمک گرفته است؟
یکماه زودتر از بقیه به پروژه اضافه شدم و در این یکماه تلاش کردم شمشیربازی، اسبسواری و تیراندازی با تیروکمان را یاد بگیرم و تا جایی که میتوانم خودم انجام دهم اما جاهایی که به مهارت بالای اسبسواری نیاز بود بدلکار انجام میداد. تا جایی که میشد سعی میکردم همراهشان باشم و هرجا که خودم میتوانم بازی کنم. در صحنههای جنگی تلاش میکردم کلا خودم باشم اما در اسبسواریها کمک کردند.
در سریال، هلال را در موقعیتهای مختلف میبینیم. مثلا مراقبت از کاروانها و درگیریهایی که وجود داشت، موقعیتی که با خانوادهاش دارد، رابطه عاطفی با دختری که او را دوست دارد و... . موقعیت یا صحنهای بوده که به لحاظ روحی شما را دچار چالش بیشتری کرده باشد؟
همان صحنهای که اوحد میآید و میگوید باید سب علی کنی. واقعا شیفته حضرتعلی(ع) هستم و از اول که فیلمنامه را خواندم و آقای آخوندپور را دیدم گفتم این منم. ارتباط اولیهام با نقش بهخاطر همین شیفتگی برقرار شد. همانطور که گفتم آن لحظه خیلی برایم ویژه بود. از اولین روز فیلمبرداری به این سکانس خیلی فکر میکردم. از نظر حس درونی، معنوی و عرفانی آن لحظه که از من خواست این کار را کنم، تنها میروم، رو به آسمان میکنم و صحبت میکنم برایم خاص بود.
مسلما در این مدت بازخوردهای متفاوتی از سریال عشقکوفی گرفتید. دراینباره برایمان بگویید؟
به نظرم تقریبا بیشتر آدمها شبیه هلال هستند و اتفاقا ما به چنین شخصیتهایی نیاز داریم که پای حرفشان میایستند. خیلی از مردم ما کمحرف شدند، گم شدهاند و نمیدانند داستانشان چگونه است. نام کاراکتر یعنی هلال خیلی هوشمندانه انتخاب شده است. قاعده دوم شمس تبریزی راجع به صبر است و میگوید صبر باید تا هلال ماه به بدر کامل بدل شود. در دورهای زندگی میکنیم که اینقدر همه چیز زود به دست میآید که نمیتوانیم برای چیزی صبر کنیم و اذیت میشویم و صبر برایمان معنی ندارد و ممکن است بههمینخاطر خیلی از موقعیتها را از دست بدهیم. سال ۸۴ ــ ۸۳ مدرک بازیگری را گرفتم و آنموقع که مصاحبه بازیگران را میخواندم میگفتند ۱۵سال است که کار میکنیم و هنوز در فلان جایگاهیم. میگفتم چطور ممکن است؟! الان میبینم برای خودم ۱۸سال طول کشید تا به اینجا برسم. اگر صبر کنیم مثل هلال نشانههایی در زندگی روزمرهمان دریافت میکنیم. باید وارد میدان عمل شویم و صبر کنیم. تلاش کنیم تا ببینیم در ادامه چه اتفاقی میافتد. نباید زود از اتفاقات دلخور و سرخورده شویم. اگر مردم کاراکتر را دوست داشته باشند لطف خداست. سعی کردم چیزی را که از عهدهام برمیآمده انجام دهم.
دیالوگهای سریال عشقکوفی با اینکه آهنگ تاریخی دارد، ولی در جاهایی شبیه کلمات امروزی است و واژههایی استفاده میشود که شاید در سریالهای تاریخی خیلی آشنا نیست. حتی در صحنهای وقتی هلال خواهرزادهاش را میبیند، دیالوگهایش با او خیلی امروزی میشود و میگوید چشم! این تغییرات را بازیگران ایجاد کردند یا همینطور نوشته شده بود؟
این موضوع بیشتر گردن ماست، چون متن اینطور نبود. در برخی قسمتها ما برای نزدیکتر شدن خودمان به نقش و ارتباط حسی نقشها با همدیگر سعی کردیم خیلی ادبی نباشد. وقتی خودمان نسبت به این آدمها دورتر باشیم ارتباط شکل نمیگیرد و قاعدتا بیننده هم نمیتواند آن ارتباط را درک کند؛ مخصوصا ارتباط با بچهها. وقتی به این شکل با بچهها رفتار میکنید با شما صمیمیتر میشوند و لحظههای ناب بازی میشود و بچه حس صمیمیتری نسبت به من که داییاش هستم یا دیگر کاراکترها برقرار میکند. اگر خود فیلمنامه را بخوانید چنین مواردی که گفتید را پیدا نمیکنید. همه این موارد به بازیگر برمیگردد. علاوهبرآن اکثر دیالوگهای اینشکلی برای من رخ داده است چون دست مرا در فیلتر نهایی باز گذاشته بودند و بعضی جاها به صلاحدید دوستان لحن دیالوگها را عوض کردم.
منبع: جام جم آنلاین
کلیدواژه: سعید شریف عشق کوفی هلال سریال عشق کوفی برای مخاطبان شخصیت پردازی اسب سواری دیالوگ ها شخصیت ها نزدیک تر کم حرف
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت jamejamonline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام جم آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۵۷۸۳۴۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
شخصیتهای ماندگار در دنیای انیمیشنهای نوستالژیک
دهههای 60 و 70 و اوایل دهه 80، دوران طلایی انیمیشن در ایران بود. در آن دوران، تلویزیون ایران انیمیشنهای جذاب و متنوعی را از سراسر جهان پخش میکرد که مورد استقبال طیف گستردهای از مخاطبان قرار میگرفت.
برای مشاهده انیمیشنهای مورد علاقه خود، به تماشاآنلاین سربزنید.
حنا: دختری شجاع در مزرعهدر اعماق جنگلی انبوه، دختری به نام حنا به همراه سگ وفادارش، راستی، زندگی میکرد. حنا با روحی کنجکاو و قلبی شجاع، همواره به دنبال ماجراجویی و کشف ناشناختهها بود.
هر روز، حنا و راستی راهی سفری جدید در دل جنگل میشدند. آنها با موجودات شگفتانگیز و مکانهای مرموز روبرو میشدند و با چالشهای مختلفی دست و پنجه نرم میکردند. اما حنا هرگز تسلیم نمیشد.
با هوش و ذکاوت خود، راهی برای حل هر مشکلی پیدا میکرد و به ما میآموخت که از دنیای اطرافمان نترسیم و با شجاعت به دنبال کشف ناشناختهها باشیم.
حنا دختری الهامبخش بود که به ما یاد میداد با شجاعت، کنجکاوی و ذکاوت میتوان بر هر چالشی غلبه کرد و به رویاهایمان دست یافت.
ملوان زبل و اسفناج معروفشملوان زبل با بازوهای عضلانی و قوطی اسفناج جادوییاش، یکی از محبوبترین شخصیتهای کارتونی نسلهای مختلف بود.
پوپای نمادی از قدرت و شجاعت بود و به ما میآموزد که با تلاش و پشتکار میتوان بر هر مشکلی غلبه کرد. او به ما یاد میدهد که هیچگاه نباید تسلیم شویم و همیشه برای رسیدن به اهدافمان تلاش کنیم.
تام و جری: نبردی بیپایان، رفاقتی ماندگارتام و جری، گربهای شیطون و موشی زیرک، بدون شک یکی از مشهورترین و محبوبترین زوجهای انیمیشن در تاریخ هستند. تعقیب و گریزهای خندهدار و هیجانانگیز این دو شخصیت، نسلهای مختلف را به خود مجذوب کرده است.
اما در پس این نبردهای بیپایان، رفاقتی عمیق و ماندگار نهفته است. تام و جری، فارغ از تفاوتهای ظاهری و شخصیتی، در مواقعی که نیاز به یکدیگر دارند، از یکدیگر حمایت میکنند و درسهای ارزشمندی از دوستی و رفاقت را به ما میآموزند.
میکی موس: سفیر لبخند و شادیمیکی موس، موش نمادین شرکت دیزنی، با گذر بیش از 90 سال از خلقش، همچنان به عنوان یکی از محبوبترین شخصیتهای کارتونی در جهان شناخته میشود. لبخند همیشگی و شخصیت خوشبرخورد او، میکی را به سفیر شادی و خوشبختی در دنیای انیمیشن تبدیل کرده است.
حضور میکی در هر داستانی، شور و نشاط و سرگرمی به همراه میآورد. او به ما یاد میدهد که زندگی را با تمام فراز و نشیبهایش دوست داشته باشیم و از هر لحظه آن لذت ببریم.
دورایمون: گربهای جادویی، دوستی بینظیردورایمون، گربهای رباتی از آینده، با جیبهای جادویی و ابزارهای شگفتانگیزش، به یکی از محبوبترین شخصیتهای کارتونی در آسیا تبدیل شده است. این ربات دوستداشتنی، با سفر در زمان به دنیای انسانها، به دوست و همبازی پسری به نام نوبیتا تبدیل میشود و در کنار او با چالشهای مختلف زندگی روبرو میشود.
دورمان با هوش و ذکاوت خود، نوبیتا را در حل مشکلات یاری میکند و به او درسهای ارزشمندی از زندگی میآموزد. او به ما یاد میدهد که همیشه به دیگران کمک کنیم، در سختیها در کنار آنها باشیم و از قدرت دوستی برای غلبه بر مشکلات استفاده کنیم
سندباد: سفری شگفتانگیز در دل ناشناختههاسندباد، دریانوردی شجاع و ماجراجو، به همراه دوستان وفادارش، راهی سفری پرمخاطره در اعماق دریاها میشود. در این سفر، با موجودات عجیب و غریب، گنجهای پنهان و خطرات غیرقابل تصور روبرو میشود.سندباد با شجاعت و جسارت بینظیر خود، بر تمام چالشها غلبه میکند و به ما میآموزد که از ناشناختهها نترسیم و به دنبال کشف دنیای اطرافمان باشیم.
شاهزاده روم: حماسهای عاشقانه در دل تاریخشاهزاده روم، روایتگر داستانی عاشقانه و غمانگیز از عشق دو جوان به نامهای رومئو و ژولیت است. این انیمیشن با به تصویر کشیدن فراز و نشیبهای عشق این دو شخصیت و موانعی که بر سر راهشان قرار میگیرد، مخاطبان را مجذوب خود میکند.عشق رومئو و ژولیت، عشقی ممنوعه است که از دو خانواده متخاصم نشأت میگیرد. این عشق، با وجود تمام چالشها و سختیها، قوی و پایدار باقی میماند و در نهایت به فاجعهای دردناک منجر میشود.
شاهزاده روم به ما میآموزد که عشق میتواند قدرتی بینظیر و غیرقابل کنترل داشته باشد. این انیمیشن نشان میدهد که عشق، حتی در تاریکترین شرایط نیز میتواند روشنایی و امید به ارمغان بیاورد.
آرزوی فوتبالیست شدن و انیمیشن فوتبالیستفوتبالیست ها، داستان گروهی از پسران را روایت میکرد که به دنبال رسیدن به آرزوی خود برای تبدیل شدن به یک فوتبالیست حرفهای بودند. داستان با صحنههای هیجانانگیز فوتبال و شخصیتهای دوستداشتنی، به یکی از محبوبترین انیمیشنهای ورزشی در ایران تبدیل شد. در این انیمیشن اهمیت تلاش و پشتکار برای دستیابی به هر چیزی که در زندگی میخواهیم سخن میگوید.
پت و متپت و مت، دو برادر بامزه و دست و پا چلفتی، شخصیتهای محبوب انیمیشنهای ایرانی هستند. ماجراجوییهای خندهدار و گاه خطرناک این دو برادر، نسلی از مخاطبان ایرانی را سرگرم کرده است.
در هر قسمت از این انیمیشن که در تماشاآنلاین میتوانید، پت و مت با ایدههای عجیب و غریب خود برای انجام کارهای ساده، دست به کار میشوند، ببینید. اما بیدقتی و دست و پا چلفتی آنها، همیشه دردسرهای بزرگی را به وجود میآورد. با وجود تمام این اتفاقات، پت و مت هرگز تسلیم نمیشوند و با تلاش و پشتکار، سعی میکنند مشکلات را حل کنند.انیمیشنهای پت و مت به ما میآموزند که:با تلاش و پشتکار میتوان بر مشکلات غلبه کرد. از اشتباهات خود درس بگیریم و دوباره تلاش کنیم.خلاق باشیم و از ایدههای جدید نترسیم.به دیگران کمک کنیم و در سختیها در کنار آنها باشیم.
با وجود تمام سختیها، شاد و امیدوار باشیم.شخصیتهای پت و مت با طنز ظریف و شوخیهای بامزه خود، به راحتی میتوانند مخاطبان را در هر سنی جذب کنند. این انیمیشنها نه تنها سرگرمکننده هستند، بلکه درسهای آموزندهای را نیز به مخاطبان خود ارائه میدهند.
این انیمیشنها نه تنها لحظات شاد و سرگرمکنندهای را برای کودکان رقم میزدند، بلکه در بسیاری از موارد، آموزههای اخلاقی و مفاهیم ارزشمندی را نیز به آنها منتقل میکردند.